عروسی
دیشب رفتیم عروسی و امروز هم پاتختی . عروسی مریم دختر پسر عموی مامان بود . کلی رقصیدی و خوشحال شدی . انگار شارژ شده بودی . هی میرفتی روی میز و حالا قر نده کی قر بده . مامانی هم که هی میگفت بچه رو نذار برقصه چش میخوره . توهم که پایه ، ول کن معامله هم نبودی . خلاصه کلی بهت خوش گذشت .
نویسنده :
مامان
23:24